قصد و نیت من در مباحثي كه مطرح مينمایم، این است که ديدگاه و منظر قرآن تبیین شود و آن هم به دليل ايماني است كه به نجات بخشی اين كتاب دارم. من شخصاً نظرم بر اين است كه براي سعادت و فلاح و رستگاري انسان برنامهیي مانند قرآن وجود ندارد و به همين جهت هم تبیین آن را در رأس همۀ امور قرار دادهام. بناءبراين خواست من این است كه ما با ديدگاه قرآن و نگرش خالق عالم نسبت به موضوعات پیشرو بیشتر آشنا شویم و آن را در عمل مطمح نظر قرار دهیم. در این ایام که اختصاص به اباعبدالله الحسین دارد، موضوعی را انتخاب کردهام که با جریان کربلاء و تصمیم آن حضرت برای آن سفر و سرنوشت و حوادثی که بعد از آن پیش آمد، بیمناسبت نیست. با الهام از آن جریان که در پیشانی همیشۀ تاریخ، افتخاری است برای کاروانیان امام حسین(ع)، و ننگی است برای آنان که در مقابل ایشان آن حوادث شوم را پدید آوردند، موضوع «سربلندی و سرافکندگی» یا «رِفعت و ذلت در قرآن» را برگزیدم. پس در این مبحث باید ببینیم که ديدگاه و منظر قرآن نسبت به سربلندي و سرافكندگي چیست، و قرآن چه کسانی را سربلند میداند و چه کسانی را سرافكنده. ( ادامه )
آیا اصلاً قرآن به عنوان یک کتاب هدایت، در این موضوع تعابیری دارد و سربلندی و سرافکندگی را تعیین کرده است یا نه؟! آیا ما میتوانیم امام حسین(ع) را به عنوان یک الگوی سربلند در میان بشریت انتخاب کنیم و برای رسیدن به رِفعت، به او تأسی نماییم؟! اگر او الگویی مورد تأیید قرآن باشد، قطعاً در طول تاریخ میشود از او تبعیت نمود، زیرا الگوهای قرآنی میتوانند برای همیشه باشند و راهی را که رفتهاند، سرمشق بشریت باشد. در مبحث «حق و تكليف» پيرامون اين مسأله صحبت كرديم كه قرآن تا كجا انسان را صاحب حق ميداند و تا چه میزان داراي تكليف. در آنجا با استناد به آيات قرآن و كلام امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه، ثابت كرديم كه خداوند انسان را در انتخاب راه و عقيده، مختار و آزاد آفريده است. انبياء هم به عنوان افرادی از جامعه كه مدعي راهنمايي و هدايتند و هدف آنها هم این است که انسان را اختياراً در مقام و جايگاه و منزلتي قرار دهند كه پيوسته مدافع و گوينده و عامل به حق باشد، و خود را در قبال حق مسؤول بداند، و اجازه ندهد حقي در جايي ضايع گردد، چه در تبيین حق با كلام، و چه در عمل به حق، مكتب و مطلب خود را مطرح ميكند، بدیهی است که اگر كسي خواست، ميپذيرد و اگر نخواست، نميپذيرد. حال این سؤال نیاز به پاسخ دارد که اگر خداوند انسان را در پذیرش عقیده، یا عدم قبول آن آزاد گذاشته است، پس آیاتی مثل «قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِر»(توبه29)، «با كساني كه نه به خدا ایمان آوردهاند و نه به روز جزاء نبرد كنيد»، «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(توبه5)، «مشرکان را بكُشيد هر جایي که يافتيدشان»، «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»(بقره191)، «هر جا پيدايشان كرديد بكشيدشان»، تکلیفشان چه میشود؟! اگر قرآن با مخالف خود به مدارا رفتار ميكند، پس اين آيات چيست و محمل اجرائی آنها چگونه است؟! همچنین میخواهیم ببینیم آیا «قتال» در قرآن حكمي است تكليفآور يا حكمي است بر اساس تبيين مباني و اُسُس حقوق انساني؟! برای پاسخ به این سؤالها باید در ابتداء «قتال» را در لغت و برخی از آیات قرآن بررسی نماییم.
( ادامه )
آیا اصلاً قرآن به عنوان یک کتاب هدایت، در این موضوع تعابیری دارد و سربلندی و سرافکندگی را تعیین کرده است یا نه؟! آیا ما میتوانیم امام حسین(ع) را به عنوان یک الگوی سربلند در میان بشریت انتخاب کنیم و برای رسیدن به رِفعت، به او تأسی نماییم؟! اگر او الگویی مورد تأیید قرآن باشد، قطعاً در طول تاریخ میشود از او تبعیت نمود، زیرا الگوهای قرآنی میتوانند برای همیشه باشند و راهی را که رفتهاند، سرمشق بشریت باشد. در مبحث «حق و تكليف» پيرامون اين مسأله صحبت كرديم كه قرآن تا كجا انسان را صاحب حق ميداند و تا چه میزان داراي تكليف. در آنجا با استناد به آيات قرآن و كلام امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه، ثابت كرديم كه خداوند انسان را در انتخاب راه و عقيده، مختار و آزاد آفريده است. انبياء هم به عنوان افرادی از جامعه كه مدعي راهنمايي و هدايتند و هدف آنها هم این است که انسان را اختياراً در مقام و جايگاه و منزلتي قرار دهند كه پيوسته مدافع و گوينده و عامل به حق باشد، و خود را در قبال حق مسؤول بداند، و اجازه ندهد حقي در جايي ضايع گردد، چه در تبيین حق با كلام، و چه در عمل به حق، مكتب و مطلب خود را مطرح ميكند، بدیهی است که اگر كسي خواست، ميپذيرد و اگر نخواست، نميپذيرد. حال این سؤال نیاز به پاسخ دارد که اگر خداوند انسان را در پذیرش عقیده، یا عدم قبول آن آزاد گذاشته است، پس آیاتی مثل «قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِر»(توبه29)، «با كساني كه نه به خدا ایمان آوردهاند و نه به روز جزاء نبرد كنيد»، «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(توبه5)، «مشرکان را بكُشيد هر جایي که يافتيدشان»، «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»(بقره191)، «هر جا پيدايشان كرديد بكشيدشان»، تکلیفشان چه میشود؟! اگر قرآن با مخالف خود به مدارا رفتار ميكند، پس اين آيات چيست و محمل اجرائی آنها چگونه است؟! همچنین میخواهیم ببینیم آیا «قتال» در قرآن حكمي است تكليفآور يا حكمي است بر اساس تبيين مباني و اُسُس حقوق انساني؟! برای پاسخ به این سؤالها باید در ابتداء «قتال» را در لغت و برخی از آیات قرآن بررسی نماییم.