در مقدمه باید به این حقیقت اشاره کنم که بشر به طور فطري دنبال الگو است و هميشه در سنيني كه خودش را ميشناسد، نگاهش به بزرگتران خودش میباشد. البته اين نگاه را در مراحل مختلف زندگي تغيير ميدهد. ما ميبينيم كه هر گروه و دستهيي از جوانان، كسي را به عنوان الگو دارند. يكي دنبال هنرپيشههاي سينما است، يكي دنبال ورزشكاران است، ديگري شاعر یا نویسنده یا هنرمندی را الگوي خود قرار ميدهد. و همه به نحوي دنبال الگو هستند. حتي در سياست هم كساني كه اهل آن ميشوند، سياستمداراني را الگوي خودشان قرار ميدهند. اين نشانگر فطري بودن الگوپذيري است و به همين جهت اديان الهي هم كارشان از یک طرف ساختن الگو، و از طرف دیگر معرفي الگوهاست. ( ادامه )
قرآن هم با طرح قصص انبياء، در واقع الگوها را معرفي ميكند. مثلاً ابراهيم الگويي است كه از آتش عبور ميكند و نميسوزد، بناءبراين كساني كه ميخواهند از آتش عبور كنند و نسوزند، يعني كساني كه ميخواهند در جوامع جهل زده و نادان، ايجاد تحول نمايند، بايد از ابراهيم درس بگيرند و به او تأسي كنند و از آتشی که هیزمش را نابخردی و جهالت مردم گرد آورده و انبوه ساخته عبور کنند! «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة»(بقره24). و كساني كه خانوادهشان دچار اختلافات داخلی است و ميخواهند از یک سو الگو شوند و از سوی دیگر جامعه را متحول سازند، ولي اعضاء خانوادهشان با آنها مخالف هستند، بايد يوسف را الگو قرار دهند و در تمام مراحل زندگی از کودکی تا اوج کمال از او تبعيت كنند و او را سرمشق قرار دهند، «لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِين»(یوسف7). همينطور كساني كه در جامعه مواجه ميشوند با تماميت مخالفت جامعه، و واقعاً هيچ كاري از دستشان ساخته نيست، بايد اصحاب كهف را الگو قرار دهند. «إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً»(کهف10)، وقتی که گروه جوانان به غار پناهنده شدند، پس آنگاه گفتند: پروردگارا از نزد خود بر ما رحمتی دِه! كساني كه ميتوانند افرادي را از خانواده يا دوستان يا كساني كه حرف آنها را ميشنوند، دور خود جمع كنند، حتماً بايد براي تحول در جامعه اقدام نمايند و بايد به موسي تأسي كنند. موسي ميتواند از سختترين مراحل عبور كند، حتي ميتواند از دريا عبور كند و نيروها و طرفدارنش را با خودش ببرد. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور»(ابراهیم5)، و هر آینه موسی را همراه با آیات خود فرستادیم که قوم خود را از تاریکیها خارج ساز و به سوی روشنایی ببر و ایشان را به روزهای خدا یادآور شو، همانا در این نشانههایی است بر آن کس که بسیار شکیبا باشد و بسیار شاکر. بناءبراين اگر به همة انبياء كه در قرآن معرفي شدهاند و همچنين پيامبر اسلام، همينطور نگاه كنيد، ميبينيد كه همة آنها الگو هستند و برای الگو شدن تحمل سختیهای فراوان کرده و مجاهدتهای طاقتفرسایی را به انجام رساندهاند. متأسفانه امروز جهان اسلام و همچنين ديگر جوامع بشري از الگوپذيري جدا شدهاند. و اين به دليل شيوع يك اعتقاد فلسفي در دنيا است كه ميگويد: جهان از مرز الگوپذيري عبور كرده و بشر هر يك جدا جدا ميتوانند برای خود استقلال فكري و اعتقادي داشته باشند. اين اصل با آنچه كه ذاتاً در جوامع، توسط گروههاي منسجم و متحد اتفاق ميافتد، مغاير است. يعني تحولات را گروههاي منسجم و احزاب سياسي ميتوانند به وجود آورند. رقابت احزاب سياسي براي به دست گرفتن قدرت در صحنه سياست، به جهت اين است كه بتوانند از قدرت استفاده كرده و تحولات مورد نظرشان را به صورت یکسان و یکدست یا به نفع خود یا جامعه یا هر دو ايجاد كنند.
( ادامه )
قرآن هم با طرح قصص انبياء، در واقع الگوها را معرفي ميكند. مثلاً ابراهيم الگويي است كه از آتش عبور ميكند و نميسوزد، بناءبراين كساني كه ميخواهند از آتش عبور كنند و نسوزند، يعني كساني كه ميخواهند در جوامع جهل زده و نادان، ايجاد تحول نمايند، بايد از ابراهيم درس بگيرند و به او تأسي كنند و از آتشی که هیزمش را نابخردی و جهالت مردم گرد آورده و انبوه ساخته عبور کنند! «وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة»(بقره24). و كساني كه خانوادهشان دچار اختلافات داخلی است و ميخواهند از یک سو الگو شوند و از سوی دیگر جامعه را متحول سازند، ولي اعضاء خانوادهشان با آنها مخالف هستند، بايد يوسف را الگو قرار دهند و در تمام مراحل زندگی از کودکی تا اوج کمال از او تبعيت كنند و او را سرمشق قرار دهند، «لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِين»(یوسف7). همينطور كساني كه در جامعه مواجه ميشوند با تماميت مخالفت جامعه، و واقعاً هيچ كاري از دستشان ساخته نيست، بايد اصحاب كهف را الگو قرار دهند. «إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً»(کهف10)، وقتی که گروه جوانان به غار پناهنده شدند، پس آنگاه گفتند: پروردگارا از نزد خود بر ما رحمتی دِه! كساني كه ميتوانند افرادي را از خانواده يا دوستان يا كساني كه حرف آنها را ميشنوند، دور خود جمع كنند، حتماً بايد براي تحول در جامعه اقدام نمايند و بايد به موسي تأسي كنند. موسي ميتواند از سختترين مراحل عبور كند، حتي ميتواند از دريا عبور كند و نيروها و طرفدارنش را با خودش ببرد. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور»(ابراهیم5)، و هر آینه موسی را همراه با آیات خود فرستادیم که قوم خود را از تاریکیها خارج ساز و به سوی روشنایی ببر و ایشان را به روزهای خدا یادآور شو، همانا در این نشانههایی است بر آن کس که بسیار شکیبا باشد و بسیار شاکر. بناءبراين اگر به همة انبياء كه در قرآن معرفي شدهاند و همچنين پيامبر اسلام، همينطور نگاه كنيد، ميبينيد كه همة آنها الگو هستند و برای الگو شدن تحمل سختیهای فراوان کرده و مجاهدتهای طاقتفرسایی را به انجام رساندهاند. متأسفانه امروز جهان اسلام و همچنين ديگر جوامع بشري از الگوپذيري جدا شدهاند. و اين به دليل شيوع يك اعتقاد فلسفي در دنيا است كه ميگويد: جهان از مرز الگوپذيري عبور كرده و بشر هر يك جدا جدا ميتوانند برای خود استقلال فكري و اعتقادي داشته باشند. اين اصل با آنچه كه ذاتاً در جوامع، توسط گروههاي منسجم و متحد اتفاق ميافتد، مغاير است. يعني تحولات را گروههاي منسجم و احزاب سياسي ميتوانند به وجود آورند. رقابت احزاب سياسي براي به دست گرفتن قدرت در صحنه سياست، به جهت اين است كه بتوانند از قدرت استفاده كرده و تحولات مورد نظرشان را به صورت یکسان و یکدست یا به نفع خود یا جامعه یا هر دو ايجاد كنند.